۱۱-یه اصفهانیه رو به جرم قتل زن و مادر زنش داشتن محاكمه میكردن!
قاضی بهش میگه: شما مظنون به قتل همسرتون توسط ضربات چكش هستید!
یهو یكی از افراد بسیار محترم جامعه از پشت دادگاه داد میزنه: ای كثافت بی شرف!
دوباره قاضی میگه: در ضمن شما مظنون به قتل مادر زنتان با ضربات چكش هم هستید!
دوباره اون فرد محترم میگه: ای آشغال كثیف!
قاضیه این دفعه دیگه عصبانی میشه و میگه: آقای فرد محترم جامعه! میدونم كه به خاطر این بی رحمی و جنایت چقدر از این آقا بدتون میاد، اما اگه یك بار دیگه از این حرفای رکیک بزنین ناچار میشم كه از دادگاه اخراجتون كنم!
فرد محترم میگه: مساله این نیست كه ازش بدم میاد، مشكل اینه كه من 15 ساله كه همسایهی اینام و در طی این 15 سال هر وقت خواستم ازش چكش قرض بگیرم، گفته كه ما چكش نداریم!
دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.
ادامه در لینک زیر
دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.
در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.
روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.
دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.
دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد.
زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست… و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد.
ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید.
زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و ۲۰ درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟
پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد.
چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.
مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من نگهدارید؟
پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.
مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره چیست؟
مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم.
پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟
پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟
کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود::
معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد.
وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده میکرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب میدیدم.
یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او میگفتم که در ذهنم چه میگذرد. من طلاق میخواستم. به آرامی موضوع را مطرح کردم. به نظر نمیرسید که از حرفهایم ناراحت شده باشد، فقط به نرمی پرسید، چرا؟
از جواب دادن به سوالش سر باز زدم. این باعث شد عصبانی شود. ظرف غذایش را به کناری پرت کرد و سرم داد کشید، تو مرد نیستی! آن شب، دیگر اصلاً با هم حرف نزدیم. او گریه میکرد. میدانم دوست داشت بداند که چه بر سر زندگیاش آمده است. اما واقعاً نمیتوانستم جواب قانعکنندهای به او بدهم. من دیگر دوستش نداشتم، فقط دلم برایش میسوخت.
با یک احساس گناه و عذاب وجدان عمیق، برگه طلاق را آماده کردم که در آن قید شده بود میتواند خانه، ماشین، و 30% از سهم کارخانهام را بردارد. نگاهی به برگهها انداخت و آن را ریز ریز پاره کرد. زنی که 10 سال زندگیش را با من گذرانده بود برایم به غریبهای تبدیل شده بود. از اینکه وقت و انرژیش را برای من به هدر داده بود متاسف بودم اما واقعاً نمیتوانستم به آن زندگی برگردم چون عاشق یک نفر دیگر شده بودم. آخر بلند بلند جلوی من گریه سر داد و این دقیقاً همان چیزی بود که انتظار داشتم ببینم. برای من گریه او نوعی رهایی بود. فکر طلاق که هفتهها بود ذهن من را به خود مشغول کرده بود، الان محکمتر و واضحتر شده بود.
روز بعد خیلی دیر به خانه برگشتم و دیدم که پشت میز نشسته و چیزی مینویسد. شام نخورده بودم اما مستقیم رفتم بخوابم و خیلی زود خوابم برد چون واقعاً بعد از گذراندن یک روز لذت بخش با معشوقه جدیدم خسته بودم. وقتی بیدار شدم، هنوز پشت میز مشغول نوشتن بود. توجهی نکردم و دوباره به خواب رفتم.
صبح روز بعد او شرایط طلاق خود را نوشته بود: هیچ چیزی از من نمیخواست و فقط یک ماه فرصت قبل از طلاق خواسته بود. او درخواست کرده بود که در آن یک ماه هر دوی ما تلاش کنیم یک زندگی نرمال داشته باشیم. دلایل او ساده بود: وقت امتحانات پسرمان بود و او نمیخواست که فکر او بخاطر مشکلات ما مغشوش شود.
برای من قابل قبول بود. اما یک چیز دیگر هم خواسته بود. او از من خواسته بود زمانی که او را در روز عروسی وارد اتاقمان کردم به یاد آورم. از من خواسته بود که در آن یک ماه هر روز او را بغل کرده و از اتاقمان به سمت در ورودی ببرم. فکر میکردم که دیوانه شده است. اما برای اینکه روزهای آخر با هم بودنمان قابلتحملتر باشد، درخواست عجیبش را قبول کردم.
درمورد شرایط طلاق همسرم با معشوقهام حرف زدم. بلند بلند خندید و گفت که خیلی عجیب است. و بعد با خنده و استهزا گفت که هر حقهای هم که سوار کند باید بالاخره این طلاق را بپذیرد.
از زمانیکه طلاق را به طور علنی عنوان کرده بودم من و همسرم هیچ تماس جسمی با هم نداشتیم. وقتی روز اول او را بغل کردم تا از اتاق بیرون بیاورم هر دوی ما احساس خامی و تازهکاری داشتیم. پسرم به پشتم زد و گفت اوه بابا رو ببین مامان رو بغل کرده. اول او را از اتاق به نشیمن آورده و بعد از آنجا به سمت در ورودی بردم. حدود 10 متر او را در آغوشم داشتم. کمی ناراحت بودم. او را بیرون در خانه گذاشتم و او رفت که منتظر اتوبوس شود که به سر کار برود. من هم به تنهایی سوار ماشین شده و به سمت شرکت حرکت کردم.
در روز دوم هر دوی ما برخورد راحتتری داشتیم. به سینه من تکیه داد. میتوانستم بوی عطری که به پیراهنش زده بود را حس کنم. فهمیدم که خیلی وقت است خوب به همسرم نگاه نکردهام. فهمیدم که دیگر مثل قبل جوان نیست. چروکهای ریزی روی صورتش افتاده بود و موهایش کمی سفید شده بود. یک دقیقه با خودم فکر کردم که من برای این زن چه کار کردهام.
در روز چهارم وقتی او را بغل کرده و بلند کردم، احساس کردم حس صمیمیت بینمان برگشته است. این آن زنی بود که 10 سال زندگی خود را صرف من کرده بود. در روز پنجم و ششم فهمیدم که حس صمیمیت بینمان در حال رشد است. چیزی از این موضوع به معشوقهام نگفتم. هر چه روزها جلوتر میرفتند، بغل کردن او برایم راحتتر میشد. این تمرین روزانه قویترم کرده بود!
یک روز داشت انتخاب میکرد چه لباسی تن کند. چند پیراهن را امتحان کرد اما لباس مناسبی پیدا نکرد. آه کشید و گفت که همه لباسهایم گشاد شدهاند. یکدفعه فهمیدم که چقدر لاغر شده است، به همین خاطر بود که میتوانستم اینقدر راحتتر بلندش کنم.
یکدفعه ضربه به من وارد شد. بخاطر همه این درد و غصههاست که اینطور شده است. ناخودآگاه به سمتش رفته و سرش را لمس کردم.
همان لحظه پسرم وارد اتاق شد و گفت که بابا وقتش است که مامان را بغل کنی و بیرون بیاوری. برای او دیدن اینکه پدرش مادرش را بغل کرده و بیرون ببرد بخش مهمی از زندگیش شده بود. همسرم به پسرمان اشاره کرد که نزدیکتر شود و او را محکم در آغوش گرفت. صورتم را برگرداندم تا نگاه نکنم چون میترسیدم در این لحظه آخر نظرم را تغییر دهم. بعد او را در آغوش گرفته و بلند کردم و از اتاق خواب بیرون آورده و به سمت در بردم. دستانش را خیلی طبیعی و نرم دور گردنم انداخته بود. من هم او را محکم در آغوش داشتم. درست مثل روز عروسیمان.
اما وزن سبکتر او باعث ناراحتیم شد. در روز آخر، وقتی او را در آغوشم گرفتم به سختی میتوانستم یک قدم بردارم. پسرم به مدرسه رفته بود. محکم بغلش کردن و گفتم، واقعاً نفهمیده بودم که زندگیمان صمیمیت کم دارد. سریع سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم. وقتی رسیدم حتی در ماشین را هم قفل نکردم. میترسیدم هر تاخیری نظرم را تغییر دهد. از پلهها بالا رفتم. معشوقهام که منشیام هم بود در را به رویم باز کرد و به او گفتم که متاسفم، دیگر نمیخواهم طلاق بگیرم.
او نگاهی به من انداخت، تعجب کرده بود، دستش را روی پیشانیام گذاشت و گفت تب داری؟ دستش را از روی صورتم کشیدم. گفتم متاسفم. من نمیخواهم طلاق بگیرم. زندگی زناشویی من احتمالاً به این دلیل خستهکننده شده بود که من و زنم به جزئیات زندگیمان توجهی نداشتیم نه به این دلیل که من دیگر دوستش نداشتم. حالا میفهمم دیگر باید تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روی او را در آغوش گرفته و از اتاق خوابمان بیرون بیاورم. معشوقهام احساس میکرد که تازه از خواب بیدار شده است. یک سیلی محکم به گوشم زد و بعد در را کوبید و زیر گریه زد. از پلهها پایین رفتم و سوار ماشین شدم. سر راه جلوی یک مغازه گلفروشی ایستادم و یک سبد گل برای همسرم سفارش دادم. فروشنده پرسید که دوست دارم روی کارت چه بنویسم. لبخند زدم و نوشتم، تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روز صبح بغلت میکنم و از اتاق بیروم میآورمت.
شب که به خانه رسیدم، با گلها دستهایم و لبخندی روی لبهایم پلهها را تند تند بالا رفتم و وقتی به خانه رسیدم دیدم همسرم روی تخت افتاده و مرده است! او ماهها بود که با سرطان میجنگید و من اینقدر مشغول معشوقهام بودم که این را نفهمیده بودم. او میدانست که خیلی زود خواهد مرد و میخواست من را از واکنشهای منفی پسرمان بخاطر طلاق حفظ کند. حالا حداقل در نظر پسرمان من شوهری مهربان بودم.
جزئیات ریز زندگی مهمترین چیزها در روابط ما هستند. خانه، ماشین، داراییها و سرمایه مهم نیست. اینها فقط محیطی برای خوشبختی فراهم میآورد اما خودشان خوشبختی نمیآورند.
سعی کنید دوست همسرتان باشید و هر کاری از دستتان برمیآید برای تقویت صمیمیت بین خود انجام دهید.
با به اشتراک گذاشتن این داستان شاید بتوانید زندگی زناشویی خیلیها را نجات دهید!
مردمان
گردآوری : گروه اینترنتی نیک صالحی
آرزوی
جوجه تیغی: نازش کنن!
پاندا: عکس رنگی بگیره!
گوسفند: جلوی وانت ب ۴ حیوان!
شینه!
خر: نمی گم داغ دلت تازه نشه! …
*** اس ام اس سرکاری ***
روزی تو را ز مستی تشبیه به ماه کردم!
لامپ ۶۰ هم نبودی من اشتباه کردم!
*** اس ام اس سرکاری ***
خوابی؟ بیداری؟ اگه خوابی چرابیداری؟
پس بیداری؟
اگه بیداری چراخوابی؟پس خوابی برو راحت باش!
فقط میخواستم ببینم خوابی یا بیدار!
حالاخوابی یا بیدار!
*** اس ام اس سرکاری ***
عشق نمی پرسه اهل کجایی! فقط میگه توی قلب من زندگی کن!
عشق نمی پرسه چرا دور هستی! فقط میگه همیشه با من هستی!
عشق نمیگه دوستم داری؟ فقط میگه دوستت دارم!
.
.
.
.
.
عشق خیلی … های دیگه هم می خوره که نباید باور کنی!
*** اس ام اس سرکاری ***
اسمت رو باغچه نوشتم، شکفت! روی درخت نوشتم، میوه داد. توی صحرا نوشتم، لاله زار شد! آخه عزیزم پشکل هم اسم شد!
*** اس ام اس سرکاری ***
اس-ام-اس مخصوص نیمه شب: سلام اس ام اس زدم بگم نماز یادت نره! ۴ ساعت دیگه باید بیدار شی!
*** اس ام اس سرکاری ***
دوستت دارم. تو چی؟
خیلی میخوامت. تو چی؟
دوریت اذیتم میکنه. تو چی؟
بی تو میمیرم. تو چی ؟
.
.
.
.
.
من الکی گفتم. تو چی؟
*** اس ام اس سرکاری ***
الهی تو خورشید بشی من زمین که سالی یک بار من دور تو بگردم ولی تو سالی ۳۶۵ بار دور من بگردی!
*** اس ام اس سرکاری ***
تازگیها توی شهرداری استخدام شدم! اگه دوست داری سر کوچه وایسا تا ببرمت.
*** اس ام اس سرکاری ***
فصل چیدن پشم گوسفندان است. زود بخواب فردا اول صف باشی!
اس ام اس سرکاری SMS -
*** اس ام اس سرکاری ***
این اس م اس رو وقتی دور و برت کسی نیست بخون
اگر هم عجله داری برو یه جای خلوت و تنهایی بخونش
.
.
.
.
.
.
.
.
پشت سرتو بپا
.
.
.
.
.
.
.
.
کسی نیست داری می خونی؟
.
.
.
.
.
.
.
.
خوب خدا را شکر کسی نیست ببینه سرکاری!
*** اس ام اس سرکاری ***
می خوام بکشمت صاف وایستا!
.
.
.
.
داره تموم می شه
.
.
.
.
.
( @ . . @)
(–)
خوشکل شد مگه نه؟
*** اس ام اس سرکاری ***
دوست دارم با تو بخوابم
من و تو تنها با هم بخوابیم
من بی تو خوابم نمی بره
با شلوار خوابم نمی بره
کجایی زیرشلواریم
*** اس ام اس سرکاری ***
آسمان را می خواهم برای عبور
جاده باریک است!
ماه را می خواهم برای نور
راه تاریک است!
تو را می خواهم برای نظافت
تعطیلات نزدیک است!
*** اس ام اس سرکاری ***
شنیدم تو ۳ ساعت ۳ کیلو لاغر کردی
ای ناقلا! دماغتو عمل کردی!؟
*** اس ام اس سرکاری ***
اگر الان ۵ بار جلوی آینه بگی “من احمق هستم”
عکس کسی رو که دوست داری توی آینه می بینی
*** اس ام اس سرکاری ***
یه توپ دارم قلقلیه
موهای سرم فرفریه
پیام جدید نداشتم
سرت کلاه گذاشتم
*** اس ام اس سرکاری ***
یه ضرب المثل افریقایی می گه : یرخ یلیخ وت
یعنی تو خیلی برام عزیزی
جالب اینکه اگر از آخر به اول هم بخونی همین معنی رو میده
*** اس ام اس سرکاری ***
عزیزم خیلی دوست دارم
خیلی وقته که ندیدمت
بزرگترین آرزوم اینه که باز هم بیام جلوی قفست بهت غذا بدم
میمون خوشگلم!
*** اس ام اس سرکاری ***
می دونی شباهت تو با گل چیه؟
هر دو تون عشقین با این تفاوت که گل عشق زنبور عسله ولی تو عشق مگس
اس ام اس سرکاری SMS – *** اس ام اس سرکاری ***
پنج راه حل برای خوشحال بودن: ۱-داشتن یک دوست خوب مثل من
۲-داشتن دوستی مثل من
۳-فقط داشتن من
۴-داشتن من
۵-من
*** اس ام اس سرکاری ***
اگر در قلب مرا باز کنی صدایی خواهی شنید که میگوید:
.
.
.
.
.
جون مادرت درو ببند سوز میاد
*** اس ام اس سرکاری ***
یک اس ام اس توپ دارم که تا حالا واسه هیچ کس نفرستادم
.
.
.
.
.
.
پس واسه تو هم نمی فرستم
www.funmihan.com
*** اس ام اس سرکاری ***
تازگیها توی شهرداری استخدام شدم! اگه دوست داری سر کوچه وایسا تا ببرمت
*** اس ام اس سرکاری ***
پشتتو نگاه کن ببین دم داری؟
.
.
.
.
نداری؟
.
.
.
.
پس خودتی! چون خر ما از کرگی دم نداشت!
*** اس ام اس سرکاری ***
تو!
تو این مملکت داری هدر می ری!
کسی به تو اهمیت نمی ده!
اگه بری هندوستان می پرستنت!
*** اس ام اس سرکاری ***
می دونی رمز موفقیت چیه؟
.
.
برو پایین
.
.
به کسی نگی ها
.
.
اینه
.
.
۵۷۸۶۵۸۷۳۴۹۸۲۳۹۸۴۶۸۷۴۲۳۹۷۳۲۹۸۳۷۵۴۳۸۸۷۲۷۸۴
۳۴۵۹۴۳۱۸۵۹۶۳۴۵۸۷۳۷۵۱۰۹۸۵۳۸۷۶۳۸۹۱۵۷۶۸۳۶۵۳
۳۷۴۸۶۵۴۸۷۳۷۶۵۹۸۱۳۷۸۵۶۸۳۵۱۰۹۵۷۸۴۳۶۸۷۱۶۸۵۶
*** اس ام اس سرکاری ***
هر وقت پیشم نیستی دلم برات تنگ می شه!
هر وقت هم که پیشم هستی دلم برات تنگ می شه!
ای مردشورتو ببرن که بود و نبودت یکیه!
*** اس ام اس سرکاری ***
اون صورته ماهت
اون چشم نازت
اون طرز نگاهت
اون دست درازت
منو یاده گدای سر کوچمون میندازه
*** اس ام اس سرکاری ***
خواستم ازت تشکر کنم وبگم به تو افتخار می کنم. چون تو تنها کسی هستی که هیچ وقت منواز سر کار گذاشتنت ناامید نمی کنی.
اس ام اس سرکاری SMS – *** اس ام اس سرکاری ***
عذر می خوام که بد موقع مزاحم شدم.
یه سوال داشتم!
می خواستم ببینم کفن جیب داره ؟
*** اس ام اس سرکاری ***
Be yeki migan
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
Be toche be torke chi migan? Age began ashghalaro bebar paen hal nadari! Ama bara fozoli in hame rah miay paen
*** اس ام اس سرکاری ***
شنیدم آنقدر مهم شدی که وقتی میری دستشویی مگسها به احترامت بلند میشن!
*** اس ام اس سرکاری ***
تو را از گُل نه از گِل آفریدند
زعطریاس وسنبل آفریدند
نمی دانم تو را با این همه حسن
چرا اینگونه منگل آفریدند؟
*** اس ام اس سرکاری ***
YaVash YaVash boro payin
هدفم بود که هرگز نشوم عاشق کس / چون که رخسار تو دیدم ، هدفم سخت شکست .
….
میشه پروانه بود و به هر گلی نشست اما بهتره مثل تو مهربون بود و به هر دلی نشست .
….
گرچه آلوده ی دنیای فریبم اما سینه ای پاک به پهنای صداقت دارم ، دل من عاطفه را می فهمد ، با کسی سبزتر از عشق رفاقت دارم .
.. اس ام اس ..
توی آسمون همیشه از یه ارتفاعی به بعد دیگه هیچ ابری وجود نداره ، پس هر وقت آسمون دلت ابری بود با دنیا نجنگ ، فقط اوج بگیر .
….
نکند یوسف عمرم رود از مصر خیالت / باز آواره ی تنهایی چاهم بکنی .
.. اس ام اس جدید ..
نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند ، می گویند حساسیت فصلی است ، آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم .
….
اینجا زمین است ، ساعت به وقت انسانیت خواب است ، دل عجب موجود سخت جانی است ! هزار بار تنگ میشود ، میشکند ، میسوزد ، میمیرد ! و باز هم میتپد .
.. اس ام اس عاشقانه ..
سنگهایی که به دیوار فراق تو زدم ، کعبه میشد من اگر خانه بنا می کردم .
مرد به خدا میگه: چرا زن رو زیبا آفریدی ؟
خدا میگه: واسه اینکه تو دوستش داشته باشی
دوباره می پرسه پس چرا ناقص العقله ؟
خدا هم درجواب میگه:
واسه این که تورو دوست داشته باشه !!!…
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
زن خودش را خوشگل می کند چون خوب فهمیده که چشم مرد، تکامل یافته تر از مغز اوست!
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
ببین خانوم ، تو روزنامه نوشته که مردها به طور متوسط در روز از پانزده هزار کلمه برای صحبت کردن استفاده میکنند ولی زنها از سی هزار کلمه . دیدیت ثابت شد شما زنها بیشتر حرف میزنین تا ما مردها؟ خانم : هیچ هم همچنین چیزی نیست . فوقش ثابت شده که ما هر حرف رو باید دو بار بزنیم تا توی مخ شماها فرو بره …!
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
فالگیر فردا شوهرتون میمیره
زن: اینو که خودم میدونم. بهم بگو گیر پلیس می افتم یا نه؟
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
نازک ترین کتاب دنیا : چیز هایی که مردان در مورد زنان میدانند!!!
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
۵ شباهت پسرها با سوسک:
- مثل اونا کثیفن
- مثل اونا تو کوچه خیابون ولند
- مثل اونا ترسناکند
- مثل اونا سیاهند
- مثل اونا مرموزند
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
فرق شوهر کردن و سگ نگه داشتن چیه؟
سگ گند به فرشت میزنه ، مرد به زندگیت
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
وقتی یه زن میبینه که شوهرش داره زیگزاگ تو حیاط میدوه باید چیکار کنه؟
هیچی ، باید بهتر هدف بگیره و به شلیک کردن ادامه بده
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
مردها مثل جای پارک (پارکینگ) هستند !
آخه خوباشون قبلا اشغال شده
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
مرد: عزیزم، من میخوام از تو خوشبخت ترین زن دنیا رو بسازم
زن : خیر پیش!!!
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
بهترین انتقام از زنی که شوهرتون را از چنگتون در آورده چیه؟
بذارین شوهرتون مال اون بمونه !
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
مرد امریکایی : یه زن داره یه دوست دختر (دوست دخترشو بیشتراز زنش دوست داره)
مرد ایرانی : یه زن داره سی تا دوست دختر (مامانشو رو از همه بیشتر دوست داره!!!)
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
[ زی ذی نامه ]
الهی ! به مردان درخانه ات. به آن زن ذلیلان فرزانه ات .
به آنانکه در بچه داری تکند. یلان عوض کردن پوشکند .
به آنانکه باذوق وشوق تمام . به مادرزن خود بگویند : مامان .
به آنانکه دامن رفو میکنند. زبعد رفویش اتومیکنند.
به آن قرمه سبزی پزان قدر . به آن مادران به ظاهرپدر .
الهی ! به آه دل زن ذلیل . به آن اشک چشمان ممد سبیل !
که ما را براین عهد کن استوار! ازاین زن ذلیلی مکن برکنار.
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
از یه خانم می پرسند:
بزرگترین چیزی که برای رفع مشکلات بزرگ بشر اختراع شده ، چیست؟
میگه: دادگاه طلاق !!!
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
پسرها ۵ دسته هستند:
گروه اول پسرایی هستند که دخترا رو بدبخت میکنن!
گروه دوم پسرایی هستند که اشک دخترا رو در میارن!
گروه سوم پسرایی هستند که جوون دخترا رو به لبشون میرسونن!
گروه چهارم پسرایی هستند که کاری میکنن دخترا روزی ۱۸ بارآرزوی مرگ کنن!
گروه پنجم پسرایی هستند که به اشتباه فکر میکنن جزو هیچکدوم از گروههای بالا نیستن
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
*
شما به مردی که همه چیز دارد چه میدهید !؟
جواب : زنی که به او نشان دهد چطور از آنها استفاده کند
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
آگهی نیازمندی : به پنج مرد زرنگ و کاری یا یک زن نیازمندیم !!!
چرا روان درمانی مردها کمتر از زنها طول میکشه؟
معمولا” باید در روان درمانی به دوران کودکی بازگشت و مردها همیشه در همون دوران به سر می برند!
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
ببین خانوم ، تو روزنامه نوشته که مردها به طور متوسط در روز از پانزده هزار کلمه برای
صحبت کردن استفاده میکنند ولی زنها از سی هزار کلمه . دیدیت ثابت شد شما زنها
بیشتر حرف میزنین تا ما مردها؟ خانم : هیچ هم همچنین چیزی نیست . فوقش ثابت
شده که ما هر حرف رو باید دو بار بزنیم تا توی مخ شماها فرو بره …! ببخشید چی
گفتی؟؟
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
مرد به خدا می گه: چرا زن رو زیبا آفریدی ؟
خدا می گه: واسه اینکه تو دوستش داشته باشی
دوباره می پرسه پس چرا ناقص العقله ؟
خدا هم درجواب میگه:
واسه این که تورو دوست داشته باشه !!!
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
فالگیر : فردا شوهرتون میمیره
زن : اینو که خودم میدونم . بهم بگو گیر پلیس می افتم یا نه؟
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
نازک ترین کتاب دنیا : چیز هایی که مردان در مورد زنان میدانند!!! دخترا بالا میرند !!!
●.●●..●● بقیه ی اس ام اس ها در ادامه ی مطلب●.●●..●●
وقتی یه زن میبینه که شوهرش داره زیکزاک تو حیاط میدوه باید چیکار کنه؟
هیچی ، باید بهتر هدف بگیره و به شلیک کردن ادامه بده
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
به پنجاه تا مرد در ته اقیانوس چی میگن؟
یک شروع خوب !!!
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
به زنی که همیشه میدونه شوهرش
کجاست چی میگن؟ (بیوه).
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
مرد : عزیزم ، من میخوام از تو خوشبخت ترین زن دنیا رو بسازم
زن : خیر پیش!!!
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
بهترین انتقام از زنی که شوهرتون را از چنگتون در آورده چیه؟
بذارین شوهرتون مال اون بمونه !
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
مامان ، من شنیده ام تو بعضی از کشورها زن و شوهر قبل از ازدواج همدیگه رو
نمیشناسن ! راسته ؟ دخترم تو همه جای دنیا وضع همینه !؟
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
پسرها به ۵ گروه تقسیم میشن
گروه اول پسرایی هستند که دخترا رو بدبخت میکنن!
گروه دوم پسرایی هستند که اشک دخترا رو در میارن!
گروه سوم پسرایی هستند که جوون دخترا رو به لبشون میرسونن!
گروه چهارم پسرایی هستند که کاری میکنن دخترا روزی ۱۸ بارآرزوی مرگ کنن!
گروه ۵ پسرایی هستند که به اشتباه فکر میکنن جزو هیچکدوم از گروههای بالا نیستن
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
شما به مردی که همه چیز دارد چه میدهید !؟
جواب : زنی که به او نشان دهد چطور از آنها استفاده کند
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-